تنهایی من

"بدهای" شعرهایت شده ام، آدم! چه کنم نام مرا هرگز کسی در "خوب ها" ننوشت ...

تنهایی من

"بدهای" شعرهایت شده ام، آدم! چه کنم نام مرا هرگز کسی در "خوب ها" ننوشت ...

دل زود باورم را

به کرشمه ای ربودی 

چو نیاز ما فزون شد

تو به ناز خود فزودی

من از آن کشم ندامت

که تو را نیازمودم

تو چرا ز من گریزی

که وفایم آزمودی..


اصالت

این که تن به انجام هرکاری نمیدی به این معنی نیست که نمیتونی!

بهش میگن "چهارچوب"!

چهارچوبی که خودت برای خودت تعریف میکنی و پایه و اساسش از "خانواده" شکل میگیره...

کسی که چهارچوب داره، "اصالت" داره...

اصالت رو نه میشه خرید نه میشه اداشو دراورد و نه میشه با بزک و دوزک بهش رسید!

اصالت یعنی 

دلت نمیاد خیانت کنی، 

دلت نمیاد دل بشکنی، 

دلت نمیاد دورو باشی، 

دلت نمیاد آدما رو بازی بدی.

این بی عرضه گی نیست!

اسمش "اصالته" :)

"آدم ها" هم مثل "خانه ها" آدرس دارند...

بعضی ها ساده و سر راست؛ مثل "نبشِ خیابان چهارم، پلاک بیست"

بعضی ها ظاهرا ساده، ولی پیدا نکردنی؛ 

انگار که یک‌ چیزی توی آدرسشان جا افتاده باشد، مثلا اسم شهر و فقط نوشته باشد "خیابان امام خمینی، پلاک یک" ...

خیابان امام خمینی را که همه ی شهرها دارند! خب توی کدامشان...؟؟


بعضی آدم‌ ها را می‌شود پیدا کرد، ولی پیچ درپیچند...

میدان را که پیدا کردی باز باید سرِ میدان بقیه‌اش را از یک نفر بپرسی...

کوچه را هم که نشانت می‌دهد می گوید "باز جلوتر بپرس"!


بعضی ها تهِ کوچه‌ی بُن بست اند...

پیدایشان که کردی و باهم چایی خوردید و مهمانی تمام شد، چون آنطرفشان به هیچ کجا باز نیست، از همان راهی که آمدی باید برگردی...!


بعضی آدم ها هم هنوز از خودشان "پلاک" ندارند؛ با پلاکِ دیگران پیدا می شوند...! 

خیابان و کوچه از خودشان است، ولی باز هم تهِ آدرسشان نوشته:

" روبروی پلاک ۲۲ "