تنهایی من

"بدهای" شعرهایت شده ام، آدم! چه کنم نام مرا هرگز کسی در "خوب ها" ننوشت ...

تنهایی من

"بدهای" شعرهایت شده ام، آدم! چه کنم نام مرا هرگز کسی در "خوب ها" ننوشت ...

آدم هایِ بی تفاوت ،‌ همیشه ، بی تفاوت نبوده اند !

روزی ، جایی ، برایِ کسی ، تمامِ احساسشان را گذاشته اند و ندیده ،

حرف هایشان را زده اند و نشنیده ،

آنقدر که به مرزِ بی حسیِ مطلق رسیده اند

جایی که حتی خودشان را یادشان نیست ،

جایی که دیگر ، حرفی برایِ گفتن ندارند !

بی توجهی ، آدم ها را بی توجه می کند ،

حتی به خودشان !

و این یعنی یک فرو پاشیِ مزمن ،

یعنی ؛ یک مرگِ تدریجی ...



آخرِ هفته که شد ؛

دلت را به دلِ خیابان بزن ...

با بیخیالیِ جاده همراه شو ... 

فراموش کن هفته ات چطور گذشت ،

مهم نیست شنبه قرار است چه اتفاقاتی بیفتد ،

و مهم نیست چقدر مشغله رویِ هم تلنبار شده ... 

روزهایِ رفته را به بادِ فراموشی بسپار ...

و روزهایِ نیامده را به خدا ... 

چای ات را کمی آرام تر و سرخوش تر از همیشه بنوش ،

جوری که سقفِ دنیا هم اگر ریخت ؛

آب در دلِ لحظه هایت تکان نخورَد ...

آدم نیاز دارد گاهی عینِ خیالش نباشد ... 

آدم نیاز دارد برای یک روز هم که شده ؛

به خاطرِ خودش نفس بکشد ...