هر چه کردی به دلم ، باز تو را بخشیدم
با زبان زخم زدی ، دشنه زدی ، خندیدم
معنی تک تک رفتار تو را می فهمم
ساده لوحی ست ، بگویم که نمی فهمیدم
غرق تردید شدم ، باز تحمل کردم
تا زمانیکه به چشمان خودم هم دیدم
دیدم از خشم خداوند نمی ترسیدی
تو نترسیدی و من سخت از آن ترسیدم
بسته بودم ، لب از آن درد و از آن بی مهری
/ تو جفا کردی و من هیچ ، نمی پرسیدم
بی سبب نیست ، فراموش شدی در یادم
که تو مهتاب شبانگاهی و من خورشیدم
عاقبت سرد شدم ، خسته شدم ، یخ کردم
مثل خورشید ، غروبی که نمی تابیدم
اشک های دل من ، از تو و عشق تو نبود
بلکه از سادگی قلب خودم رنجیدم
برو ای یار برو ، از تو گذشتم ، خوش باش
برو ای یار ، که من مهر تو را بخشیدم
کیو بخشیدی
خودشونو :