"بدهای" شعرهایت شده ام، آدم! چه کنم نام مرا هرگز کسی در "خوب ها" ننوشت ...
درباره من
فریاد از ستیز همیشگی عقل و دل
فریاد از سرنوشت
فریاد از زندگی***
شاید از این دست وبلاگ ها خیلی زیاد باشه اما باور کنید که قصه هیچ کدام مثل هم نیستن حتی اگه همه متنهاشون یکی باشه !!
*****
امروز ، جوری بی پروا باش و بِایست ؛
جوری محکم و آماده ی نبرد باش ؛
که کسی فکرش را هم نکند ، دیروز ؛
چند بار ، زمین خورده ای !!!
ادامه...
درونم سرد و تو خالیست به سان کوه برفی در شب مهرگان که خورشیدش به کم سویی رود گیرد سراسر یخ بر ان پیکر زرد و بی جانش که ایا بسر می اید این بوران جانفرسا... بهاران را خواهد دید،ان سبزی و گل را.... شب است تاریکی است درد است طلوع افتاب و صبح دل انگیز را خواهد دید... نمیدانم.... شاید او هم قربانی تقدیر و پیشانی ست به سان من،که بهاران را فدای زمستان سیاه کردم...