تنهایی من

"بدهای" شعرهایت شده ام، آدم! چه کنم نام مرا هرگز کسی در "خوب ها" ننوشت ...

تنهایی من

"بدهای" شعرهایت شده ام، آدم! چه کنم نام مرا هرگز کسی در "خوب ها" ننوشت ...

تعلق و مالکیت دو مفهوم متفاوت است

یک رابطــــه ی خوب که بتوان بهش افتخار کرد،
چیزی فراتر از قراردادِ ترکمانچای و عهدنامه ی گلستان است که آدم بیاید تکه ای از جغرافیای تن و روانش را به نامِ کسی سند بزند..
ببین اینکه کسی آدم را برای خودش،برای خودِ خودش بخواهد اصلا چیز بدی نیست
ولی اینکه بیایی برای کسی مرز تعیین کنی،
خط قرمز بکشی و حتی قهر کنی که چرا دختر یا پسر فامیلت تو پیجِ اینستاگرامته؟
یا اینکه حتی آمارِ مخاطبین دفترچه تلفن طرف را هم داری،
اصلا بیانگرِ حواس جمع بودن نیست...
اوایل قربان صدقه ی غیرت و انحصار طلبی ات می روند و تو هم کلی خوش خوشانت خواهد بود که خداروشکر درکم میکنه..
ولی زمان که می گذرد شخصی که موردِ این همه توجه تو قرار گرفته،
احساس حبس بودن میکند...
عمق فاجعه را میفهمی..؟ 
تو قصد داشتی عشقت برای خودت باشد 
ولی کار به جایی می رسد که او حس میکند زندانیِ توست...
و تو کدام زندانی ای را دیده ای که خیالِ آزادی به سرش نزند..؟

بد نیست بین ما جا بیفتد 
گاهی هم فاصله بگیریم،
گاهی طرفمان را باز بگذاریم 
و بعد ببینیم برمی گردد یا نه..؟
باید قبول کرد عشق مالکیت نیست که تو به کسی بگویی "فلانی تو مالِ منی" نه این اصلا درست نیست..
عشق این است که فلانی حتی اگر هزارتا بهتر و رنگارنگ تر از تو دید باز هم خودش را "متعلق" به تو بداند..
تعلق و مالکیت زمین تا آسمان فرق دارند...

بد نیست هر از گاهی درهای رابطه را باز کنی،
این پرنده اگر جَلـــــد تو باشد،
پریدنی نیست...!
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.